تازەترین بابەترەخنە و ئەدەبسلیمان قاسمیانی

قلب کمونیزم در کردستان ایران

qalbe komonizm der Kurdestan

قلب کمونیزم در کردستان

نگاهی بە کتاب “شهری کوچک و مبارزاتی بزرگ”

سلیمان قاسمیانی

 

هیچ انقلابی یک شبە سر نمی گیرد بلکە زمینە، تاریخ و پروسە خاص خود را دارد. در این مسیر رویدادها، آدمها، امیدها، رنجها، تلاشها و جانبازیهایی زیادی در جریانند کە بی شک بە انقلابی کە بە میدان می آید و راهی کە برمی گزیند، رنگ خود را میزنند. انقلاب ١٣٥٧ در ایران نیز از این قاعدە مستثنی نیست.

کتاب ” شهری کوچک و مبارزاتی بزرگ” نوشتە  مجید حسینی بهار ١٤٠٠ از چاپ درآمد روایتی است از این انقلاب، پیش زمینەهای آن، چگونگی شکل گیری نیروهای پیشرو آن قبل از تولد و رشدش، رهبری و هدایت جنبشهای اعتراضی و بە دست گرفتن سکان انقلاب بعد از قیام و دفاع از انقلاب در شهر کوچک مریوان در کردستان ایران.

نویسندە در این کتاب از زندگی خود و خانوادەاش شروع میکند و بە بیان دردها و مشقات زحمتکشان و کارگران برای تامین معاش میپردازد. این بخش بقدری گیرا و شیوا است کە فرصت مکث کردن بە خوانندە نمی دهد. او تا کلاس چهارم ابتدایی را در مدرسە آبادی اش درس میخواند ولی از کلاس پنچم بە بعد را در شهر مریوان ادامە میدهد. اما این ادامە تحصیل در مریوان هیچ آغاز خوبی نداشت:

هفتە اول شروع مدرسە در شهر بە خاطر اصلاح موی سر بە سبک روستایی کە آنرا “قوچکەتاش” می گفتند خیلی اذیت شدم. قبلا هیچگاە اینگونە سرم را اصلاح نکردە بودم. از بخت بد من، روز قبل از رفتنم بە شهر، مادرم از “لالە سعید قادری” چوپان زحمتکش آبادی کە تیزی بی نظیر چاقوهایش در آبادی شهرتی بهم زدە بود و در تراشیدن سر و اصلاح موی سر مهارت داشت، خواهش کرد سرم را اصلاح کند. لالە سعید از نظر خودش کمال دلسوزی را بخرج داد و بە پهنای یک سانتیمتر موهای دور تا دور پیشانی ام را از تە زد. او گفت اینطوری بهتر است، چون پیشانی و صورتت بزرگتر و زیباتر بە نظر می آید. از قیافە مضحکی کە بە خود گرفتە بودم بشدت ناراحت بودم و گریە سر دادم. بە این ترتیب روز اول مدرسە در شهر را… با دلهرە و خجالت شروع کردم… سعی میکردم توجە کسی را جلب نکنم… اما آن قیافە مضحک بچەهای شیطان و مزاحم را بیشتر تحریک کرد و از هر طرف متلک باران شدم… (صفحە ٢٧)

داستان، بە همین روال ما را با خود بە مصافهای زندگی، مشقات و هیجانهای دوران تحصیلی در دبیرستان، تماس با انقلابیان کمونیست، عطش مطالعە، یافتن پاسخ بە چراییهای زندگی و مبارزە با نابرابریهای اجتماعی میبرد.

برای نسلهای بعد از انقلاب ٥٧، کە خود این انقلاب و رویاروییهای این انقلاب و ضدانقلاب را تجربە نکردەاند، این کتاب منبعی صادق، فیلمی مستند و عمیق از سازوکار آن است با تمرکز بر یک شهر کوچک کە آیینە تمام نمای انقلابی بود بە بزرگی تمام ایران. برای من کە در شهر کوچک سردشت زندگی میکردم، مریوان در جریان تظاهراتها، شهر شاعر محبوب و انقلابی کمونیست، فاتح شیخ بود کە اشعار انقلابیش ورد زبان مردم شدە بود. مریوان در دنیای جوانی من، شهر شعر نو بود و استقامت در برابر سرکوب قدرت حاکم. “باد دبور” یکی از اشعار فاتح شیخ بود کە بە روحیە مبارزاتی مردم حاظر در صحنە استحکام می بخشید:

ای تند باد

تند باد درندە

یار زمستان سرد…

لباسهایم را پارە

چراغ دستم را خاموش

و چشمانم را با گرد و خاکت

پر از گرە کردی

اما هیچکدام نمیتوانند

راهم  را سد کنند.

 

فاتح شیخ یکی از کمونیستهای شهر مریوان است کە با نویسندە کتاب در محفلی کە بعدا بە اسم “شیرین، بهار است” (اسم ترانەای انقلابی از خوانندە کورد عراقی، طاهر توفیق) مشهور میشود، خود را سازمان دادە و با رژیم مبارزە میکنند. فاتح چند بار بدلیل فعالیتهای انقلابیش توسط ساواک دستگیر و زندانی میشود. وقتی کە بار دوم از زندان آزاد میشود، از اشتغال در پستهای اداری و دولتی محروم میشود و دیگر نمیتواند بە شغل سابقش بە عنوان دبیر، ادامە دهد:

بعد از آزادی فاتح با علاقە و اشتیاق بیشتری دور هم جمح شدیم. همە ما صحبتهای تازەای برای هم داشتیم. من و رئوف در اولین ملاقات با فاتح بخاطر از دست دادن کارش و محرومیتش از حقوق اجتماعی با او اظهار همدردی کردیم. او در جواب گفت: “این محرومیت از نظر زندگی شخصی و مالی محدودیتهایی بر من تحمیل خواهد کرد، اما در عین حال امکاناتی را بە نفع فعالیت سیاسی ام فراهم آوردە است. از این پس براحتی می توانم با هر کسی بخواهم تماس بگیرم و بە هر جائی بخواهم بروم و محدودیتهای قبلی را ندارم. ساواک هم نمی تواند براحتی مرا کنترل کند. اگر آنها راهی را بر ما می بندند متوجە نیستند کە راههای دیگری بر روی ما باز میشوند. در نتیجە این محرومیت بە ضرر مالیش و از دست دادن شغلم می ارزد.” این جواب فاتح و روحیە او در آن شرایط اجتماعی کە گیرآوردن کار در شهر و حقوق بگیری در اذهان عمومی مردم امتیاز بە حساب می آمد، آموزندە بود… ما فکر می کردیم فاتح از محرومیت اجتماعی و از دست دادن کارش ناراحت است. جواب او من و رئوف را غافلگیر کرد. (صفحە ١٣٤)

شهر مریوان برای بسیاری از مردم تداعی کنندە این روحیە پیگیر و سرسخت مبارزە با ستمگر بود. هنوز رژیم شاە سقوط نکردە بود کە انقلابیون مریوان شورای مردمی شهررا دایر کردە و ادارە شهر را بدست گرفتند. جریان قدرتگیری شورا را مجید حسینی در این کتاب تشریح کردە است. در شهرهای دیگر کردستان هم پس از پیروزی قیام بهمن، شوراهای شهر دایر شدند. اما بجز مریوان و سنندج در اکثر شهرها زمام امور شوراها در دست نیروهای محافظەکار بود. مریوان در واقع پرچمدار این حرکت بود و رهبرانش کمونیستهای خوشنام و انقلابی بودند.

طبیعی است کە مریوان انقلابی بودنش را مدیون مبارزین و رهبران انقلابیش است. برای خیلیها، مریوان مترادف با فواد مصطفی سلطانی از بنیانگذاران کومەلە و رهبران کمونیست در کردستان است. کتاب “شهری کوچک و مبارزاتی بزرگ” این تصویر را بزرگتر  کردە و طیف وسیعی از کمونیستها  و رزمندگان انقلابی را بە خوانندە میشناساند کە پایەهای جنبش پیشرو سوسیالیستی را تشکیل میدادند و بە عروج این جنبش در کردستان در تقابل با جنبشهای  بورژوایی موجود، چە ناسیونالیستی و چە مذهبی کمک اساسی کردند. مریوان نە یک فواد بلکە دهها فواد را در دامن خویش پرورش داد کە دیگر حذف فیزیکی چند فواد، نمی توانست خللی در پیشروی جنبش سوسیالیستیی کە خیز برداشتەبود ایجاد کند. محافل کمونیستی مریوان، نطفەهای بارز و پرشور این جنبش  نوین بودند کە بعدا در قامت کومەلە علنیت یافت و پرچمدار تداوم انقلاب ١٣٥٧ در کردستان ایران شد.

“شهری کوچک و مبارزاتی بزرگ” تاریخچەای کوچک است از آنچە در کردستان گذشت. این کتاب، تاریخ مبارزات کردستان بطور کلی نیست بلکە زوایایی از این تاریخ را کە با شهر مریوان ارتباط مستقیم دارد بە خوانندە میشناساند. مبارزات ضد فئودالی دهقانان در دارسیران و تشکیل اتحادیە دهقانان از جملە این رویدادهای مهم در کردستان قبل و بعد از پیروزی قیام است. کوچ دهقانان دارسیران قبل از قیام و کوچ تاریخی مریوان دو تجربە انقلابی مبارزات تودەای هستند کە هر دو تحت رهبری کمونیستهای مریوان رهبری و پیروز شدند. کوچ دارسیران در دورە شاە رخ داد کە فئودالها را مجبور بە عقب نشینی کرد.

کوچ مریوان، کوچ تمام شهر بود علیە تهدیدات ارتش و سپاە پاسداران برای استقرار در مرکز شهر. شواری مردمی شهر تمام تلاشش را بکار میبرد تا مانع ورود نیروهای رژیم بە مرکز شهر شود و با نمایندگان استانداری کردستان، فرمانداری مریوان و فرماندهان ارتش بە مذاکرە میپردازد. اما این مذاکرات بی نتێجە میماند و در آخرین نشست شورا و نمایندگان دولت و ارتش، فرماندە ارتش موضع دولت را سریعا بە شورا ابلاغ میکند:

فرماندە پادگان رو بە اعضای شورا گفت: محض اطلاع شما از این ساعت بە بعد هر وقت لازم بدانیم وارد شهر می شویم و مذاکرات هیچ فایدەای ندارد و این دستور است و حتما اجرایش می کنیم. در جواب بە فرماندە پادگان ابو کریمی گفت: شما دارید از موضع قدرت با ما حرف میزنید. او هم با لحن تحقیرآمیزی جواب داد: بلە عزیزم، ارتش همیشە از موضع قدرت صحبت می کند. در همین هنگام  سعید دارابی گفت: “در این صورت اگر بخواهید با زور وارد شهر شوید ما چارەای جز کوچ از این شهر نداریم.” با شنیدن کلمە کوچ از شهر، هیئت مذاکرەکنندە شورا و حتی مردمی کە در آنجا بودند نگاههایشان را با هم رد و بدل کردند. از برق چشمان همە پیدا بود کە راە جلوگیری از جنگ تحمیلی را یافتەاند. فرماندە پادگان متوجە این نگاههای سریع و کوتاە و پیام بزرگ تاریخی مستتر در آنها نبود. از نظر او کوچ شهر عملی غیرممکن بە نظر می آمد. (صفحە ٥٨٤)

سازماندهی کوچ بلافاصلە همان روز بعد از خروج نمایندگان ارتش و استانداری از ساختمان محل مذاکرە، شروع میشود. این کار آنقدر سریع انجام میشود کە حتی خود سازماندهندگانش را متحیر میکند. روز بعد، قبل از روشن شدن هوا، مریوان تقریبا تماما خالی از سکنە بود:

قبل از کوچ کسی در فکر چگونگی استقرار مردم در اردوگاە، ادارە آن، تامین امنیت، آب و غذا، بهداشت، سرپناه… نبود. تمام اینها ضروری بودند اما نە فرصت پرداختن بە آنها بود و نە اینکە در مقابل تراژدی کە جان مردم را تهدید می کرد اولویت داشتند… بنا بە تصمیم قبلی فواد، فاتح و عطا (فواد مصطفی سلطانی، فاتح شیخ، عطا رستمی) مسئولیت ادارە اردوگاە بە فاتح شیخ سپردە شد. ادارە مناسب اردوگاە ضامن تداوم کوچ و مقاومت مردم بود. فواد بە فاتح گفت: سیاست ما مقاومت است. نە تسلیم میشویم و نە امکان مذاکرە و گفتگو را می بندیم. اگر بتوانیم سە روز مردم را در اردوگاە نگهداری کنیم در دور کردن جنگ از شهر و مذاکرە با نمایندگان دولت بسیار نفع خواهیم برد. عطا بە فاتح گفت: امید ما بە شماست. تمام توان خود را برای ادارە امور اردوگاە  بکار ببرید. با توجە بە وجهە سیاسی اجتماعی و اعتباری کە فاتح داشت می توانست بە نحو خوبی اردوگاە را ادارە کند و متحد نگهدارد. (صفحە ٥٨٧)

کوچ مریوان نە تنها ٣ روز بلکە ١٣ روز ادامە پیدا کرد و بە پیروزی رسید. مجید حسینی در این کتاب ما را با زوایای گوناگون این حرکت تودەای کە نە تنها کل مردم شهر را بسیچ کرد بلکە تمام شهرهای کردستان را بە حرکت درآورد و صف بی پایان راهپیماییهای پشتیبانی را بە سوی مریوان گسیل کرد.

کردستان مرکز تقابل جنبشهای متفاوت بود. در برابر جنبش سوسیالیستی، ناسیونالیسم و مذهب خاموش نبودند. “مکتب قرآن” تحت رهبری احمد مفتی زادە، جریانی مذهبی بود کە خیلی زود بە خمینی لبیک گفتە و پرچم مبارزە علیە کمونیستها را بویژە در سنندج و مریوان کە کانونهای جنبش سوسیالیستی بودند، برافراشت. این نیرو توسط دولت و سپاە پاسداران هم از لحاظ مالی و هم نظامی حمایت میشد. مکتب قرآن بلاخرە با همکاری رژیم، مقر “ستاد پاسداران انقلاب اسلامی” را در اوایل تیر در مریوان دایر میکند و از همان ابتدا شروع بە اذیت و آزار مردم و سد معبر و کنترل کردن مردم در خیابان محل استقرار مقرشان میشوند. مجید حسینی بگونەای مستدل این همدستی مکتب قرآن و  دولت را میشکافد و دسیسەهای ارتجاعیشان را در مریوان کە بە جانباختن مردم بیدفاع و انقلابیون  انجامید تشریح میکند. مردم  و شورای شهر خواستار بستە شدن مقر “ستاد پاسداران انقلاب اسلامی” میشوند. نیروهای مسلح این مقر روز ٢٣ تیر ماە ١٣٥٨  در جریان تظاهرات تودەای مردم علیە سانسور در ایران و توهین مقامات حکومتی بە مردم کردستان، بە روی تظاهرکنندگان آتش گشودند کە موجب كشتە و زخمی شدن تعدادی از تظاهرکنندگان میشود. مردم خشمگین بلافاصە بە ستاد پاسداران حملە کردە، فراریشان دادە و مقر را تسخیر میکنند. نویسندە این درگیری و تقابل را کە زمینەساز کوچ تاریخی مریوان شد، بوضوح بازگویی میکند.

نیروهای حزب دمکرات کردستان عراق کە تحت نام “قیادە موقت” شناختە میشدند، و بعد از شکست این جنبش در سال ١٣٥٣ بە ایران پناه آوردە بودند، از جملە نیروهایی بودند کە بعد از روی کار آمدن ارتجاع اسلامی  بلافاصلە حمایت خود را از جمهوری اسلامی اعلام کردە و بە اشکال مختلف با توسل بە نیروی نظامی خویش بە سنگ اندازی و ایجاد مزاحمت و ممانعت از کار و فعالیت نیروهای سوسیالیستی در کردستان ایران و از جملە در مریوان پرداختند. “شهری کوچک و مبارزاتی بزرگ” بە این تقابل و درگیریها  نیز بطور مفصل میپردازد.

برای من کە بسیاری از شخصیتهای ذکر شدە در این کتاب را میشناسم و دوش بە دوششان برای دنیایی بهتر مبارزە کردەام، این کتاب وجە بسیار با ارزش دیگری را هم بە من خوانندە ارائە میدهد. کمونیستها معمولا بسیار متواضع هستند و کمتر بە نقش فردی خود در مبارزات و رویدادها میپردازند. شاید برای کسانی کە خود در مریوان زیستەاند و همدوش با این شخصیتها جنگیدەاند، جایگاه این افراد در مبارزات جاری روشن باشد. اما برای کسی کە خود در آنجا حضور نداشتە است سهم واقعی این انسانها ناشناختە میماند. این تواضح در بین کمونیستها تا قبل از جانباختنشان، بە سکوت در مورد جایگاە این شخصیتها در مبارزات گوناگون و نقششان می انجامد، کە بە نظر من نادرست است و جای نقد دارد. مجید حسینی در این کتاب، این شخصیتها را کە خوشبختانە هنوز تعداد زیادی از آنان در قید حیات هستند، معرفی میکند.

روایت تاریخ و رویدادهای تاریخی همیشە واکنشهای متفاوتی را در رابطە با درجە راستی نگاری و بازگویی چند و چونی وقایع با خود دارد. این مسئلە امری طبیعی است حتی و‌قتی کە راویان در نگاه و نگرششان بە جهان هم اشتراک نظر داشتە باشند. این تفاوت بە زاویە دید راوی برمیگردد. هر یک از ما ممکن است گوشەای از یک واقعە مشترک را ببینیم. این تفاوت تا وقتی کە بە قلب واقعیت نیانجامد میتواند بە دید ما از آنچە رخ دادە است وسعت ببخشد. بە نظر من مجید حسینی در بازتاب رویدادهای کردستان بە حقیقت وفادار ماندە است. روایات نویسندە، روایات یک ناظر خارجی نیست بلکە او خود در بخش اعظم این رویدادها نقش بازی کردە و عاملی فعال بودە است.  “شهری کوچک و مبارزاتی بزرگ” تقدیس گذشتە نیست. نویسندە بە همان اندازە کە بە گذشتە انقلابیش افتخار میکند، بەهمان اندازە بیرحمانە انحرافات، کاستیها و ضعفهای سیاسی، تشکیلاتی و مبارزاتی را مورد نقد قرار میدهد. او در رابطە با نگرش محفل “کانون شهر”، قبل از قیام و تا بعد از سرنگونی شاە، خودش عضو آن بود اینگونە مینویسد:

دیدگاە ما در برخورد بە عشق و روابط بین زن و مرد… مذهبی و مردسالارانە بود. فعال چپ از این نظر باید “پاک” می بود و از این نیاز طبیعی خود پرهیز کند تا “صادق” و اجتماعی باقی بماند… تفکر ما در این مورد عقب ماندەتر از تودەهای مردم عادی حتی در دورافتادەترین  روستاها بود. نداشتن رابطە عشقی و پرهیز از دوست داشتن را نوعی پرنسیپ و صداقت بە حساب می آوردیم. در حالیکە در همان زمان بیشتر دختران و پسران جوان شهری و روستایی غیر سیاسی، برای گرفتن رابطە با دختر و پسر دلخواهشان محدودیتهای سنتی و مذهبی را دور میزدند… اینکە کانون ما صرفا یک جمع مردانە باقی ماند و زنی عضو آن نشد نشانی از آن است. همان وقت زنان چپ و فعال زیادی در مریوان وجود داشتند. جذب و دعوت آنها بە فعالیت مشترک، هیچگاە تبدیل بە موضوع بحثی در میان ما نشد… تا جاییکە اطلاع دارم در همان دوران در شهر سنندج یک تا دو محفل مختلط پسر و دختر وجود داشت. (صفحە ١٦١)

این نگرش تنها بە دوران قبل از قیام ١٣٥٧و محفلی کە نویسندە کتاب عضوش بود، محدود نبود بلکە در میان بخش اعظم نیروهای چپ در کردستان تا قبل از تشکیل حزب کمونیست ایران، عمل می کرد. مجید حسینی ابایی ندارد کە از عدم توجە کافی بە عرصە آزادی زنان در مبارزات آن دوران بپردازد و اینکە این مبارزات زنان در کردستان و در درون کومەلە بود کە خود را بە کومەلە  تحمیل کرد و آنرا بە جلو راند.  خواستگاە نویسندە خانوادەای زحمتکش است و بە شیوەای گویا دیدگاە پوپولیستی انقلابیون کمونیست آندورە را ترسیم میکند کە برای تودەای شدن از آنان میخواهد کە زحمتکش شوند، مثل آنها زندگی کنند تا بە این وسیلە مورد اعتماد زحمتکشان قرار گیرند. همین دیدگاە موجب میشود کە او بعد از پایان دبیرستان بجای کار معلمی، نزدیک بە دو سال بە کار کشاورزی روی بیاورد و مشقات کار و رنج فقر و کم درآمدی را تحمل کند.

“شهری کوچک و مبارزاتی بزرگ” روایتی بسیار صادقانە از زندگی و مبارزە نویسندە در مریوان است. او در بازگویی واقعیات هر چە را کە میبیند مینویسد حتی وقتی کە بە لحاظ سیاسی ممکن است بە نفع سازمانهای سیاسی رقیب انگاشتە شود. برای او اسم بردن از چریکهای فدایی خلق، اتحادیە کمونیستها، پیکار  .. و نقشی کە در مبارزات مختلف ایفا کردەاند، کاملا طبیعی است. او آشکارا مدافع فضای باز سیاسی است کە محافل کمونیستی مریوان  سالها قبل از سقوط شاە و بعدها با تکوین و رشد کومەلە پس از پیروزی قیام بە آن پایبند بودند.

مجید حسینی همانطور کە گفتە شد، یکی از شواهد زندە چگونگی رشد و شکوفایی جنبش سوسیالیستی و کومەلە در کردستان است. او هرچند از بنیانگذاران کومەلە نبود و در اصل بعد از شروع دور اول جنبش مقاومت کردستان بە صفوف کومەلە پیوست، اما از نزدیک با  این رفقا آشنا و با تحولاتی کە منجر بە تولد و گسترش آن شد، پیوند داشتە است. این کتاب بە اعتقاد من بهترین کتابی است کە تا بحال در این زمینە نوشتە شدە است. زبان کتاب سادە و روان است. تلفیق داستانی، تاریخی و سیاسی  این اثر از گیرایی آن نە تنها کم نکردە است بلکە از نقاط قوت آن است. از تکراری شدن تحلیل سیاسی رویدادها و اشکالات  ویراستاری کە بگذریم، “شهری کوچک و مبارزاتی بزرگ” اثری بسیار ارزشمند در ترسیم چگونگی رشد و عروج جنبش سوسیالیستی در کردستان قبل و بعد از سرنگونی شاە تا آغاز دور دوم جنبش مقاومت در کردستان است. خواندن این کتاب را قلبا بە تمام کسانی کە علاقمند بە کسب تصویری صادقانە از چگونگی آغاز انقلاب ١٣٥٧ در ایران از منظر شهری کوچک بە اسم مریوان و تداوم آن در کردستان انقلابی هستند، توصیە می کنم.

وەڵامێک بنووسە

پۆستی ئەلیکترۆنییەکەت بڵاوناکرێتەوە. خانە پێویستەکان دەستنیشانکراون بە *

ئەم ماڵپەڕە لە ئەکیسمێت بۆ کەمکردنەوەی هەرزە واڵە و سپام سوود دەگڕێ. فێربە چۆن زانیاری بۆچونەکانت ڕێکدەخرێت.

Back to top button